عشق کلمه زیبا و میشه گفت در همه جا یا در هر کاری که انسان بخواهد اخرین حد علاقه خود را به ان کار یا هر مورد دیگه برسونه از این کلمه استفاده میکند که مثال من عاشق کارمم من عشقم اینه اگه یک روز نبینمش فلان وووو خوب بیشترین کارایی که دارد و معمولا هم همه در یک دوران از سن خود شاید خیلی باهش تنگا تنگ لمس میکردن و بقول معرف عاشق بوده یا معشوق و با گذشت زمان و بزرگتر شدن قعطعنا ان نظری را که در سن پایین تر در باره ای عشق و عاشقی داشت ندارد حالا یا پخته تر و با دید بهتر یا خدای نکرده بدتر حال جدا چرا انقدر این عشق و عاشقی در همه جا همین پیام رسان خودمان وقتی می خوانی بیشتر که میشه بگی در 99 درصد پیام ها جملات عاشقانه و مربوط به عشق که البته این خود نعمتی است عاشق شدن عشق ورزیدن در کل نیاز ادمی است ولی تنها یک سوال می ماند اولا انقدر در باره ای این مسائل نوشتن و شما عزیزان هم خوانده اید در باره ای عشق و عاشقی و سرگذشت های گاه غم انگیز گاه شاد ولی همیشه چرا این ابراز عشق علاقه که دیگه احتیاج به توضیح ندارد انقدر عمیق است که اگه یک ساعت ندیدن هم را تحمل نمی کنند و واقعا هم همین طور است ولی بعد از مدتی انقدر تبدیل به نفرت میشه که یک لحظه حتی تحمل هم را ندارند چرا ان توصیفاتی که از عشق و عاشقی امده از گذشتگان بزرگان علمای دین ووحتی همین افراد امروزی که برای یک کلمه هزاران شاید بیشتر جمله های زیبا گفت میشه که واقعا اگر به یک جمله اش عمل بشود با دوام است پس چرا در اکثر موارد سرانجامی ندارد اصلا هم قصدم این نیست کیلشه ای کنم بحث بکشانم به عشق های خیابانی وو نه چه عواملی باعث بروز این شکاف میشه بین عاشق و معشوق البته از ان طرف هم عشق هایی ماندگار و ابدی هم هست که انچه واقعی است که کتاب ها در باره اش نوشتن و تقریبا بستگی به نوع رابطه عاشقانه دارد که عشق مادر به فرزند یا عاشق معشوق که هم الگو شدن هم ضرب المثال یعنی فقط منفی ان را نگیم .نمیدانم الانم تا اسم عشق میاد همان نقاشی قلب با یک تیر خورده به ان چند قطره خون چکیده نشانه است که صدرصد به روز شده واقعا عشق هم احتیاج به روز شدن دارد چه فرقی دارد بین قدیم و جدیدش خلاصه هر چقدر که بخواهی جا دارد در باره ای این کلمه صحبت کرد و ان را شکافت و هیچ کس نیست که بگه منکه اصلا تا بحال درگیرش نبودم حتما عاشق معشوقی که نباید باشد ولی این جا تمام حرف ما در رابطه های عشقی و عاطفی است ناپلئون بناپارت یک جمله دارد که میگه هر وقت کسی با دلت دوست داشتی عاشق نشدی کار دل دوست داشتن ولی با عقلت اگر کسی دوست داشتی عاشقی که اینم جور در نمیاد چون عقل همیشه حساب کتاب گر است منطقی است ولی عاشقی که عقلی نمیشه نه اینکه خدای نکرده جسارت بشه که بی عقلی است نه ولی کار عقل همینه شهید اوینی جمله ای زیبایی در این باره دارد که عقل می گوید بمان دل میگوید برو این حیرانی میان عقل و دل عطش تازه ای دارد و احساس قشنگی که عاقبت رفتن است که هر کس از این دروازه بگذرد از سیطره زمان مکان خارج شده و قدم در حریم محص الهی گذاشته است پس شاید بشه گفت اصلا ایا ما واقعا عاشق ایم عاشق چه بازم مهم ولی عشق پاک هم ردیف هم هستن اصلا در رابطه ای عاطفی واقعا عشق و عاشقی است یا نوعی احساس جدید نوعی عادت کردن و ما اسمش گذاشتیم عشق مخصوصا انهایی که با همان یک بار دیدن عاشق میشوند ادامه بحث انشاالله سری بعد که طولانی نشه که دوستان تذکر بدن که بجا هم است /شادی ارواح طیبه شهدا امام شهدا صلوات /علی اژیر